نوشته شده در تاريخ دو شنبه 7 اسفند 1391برچسب:مقاله جلد سازی , توسط نیما ذاکری سعید |
جلدسازي. جلد در لغت به معناي پوست و در اصطلاح نسخهشناسي به سختترين و مقاومترين جزء از اجزاي كتاب اطلاق ميشود و آن پوششي است كه كتاب را از جانب آغاز و انجام و عطف دربر ميگيرد. جلد، در واقع، محافظ و تكيهگاه كتاب تلقي ميشود و استحكام كتاب به قوام آن بستگي دارد. به همين جهت است كه در گونههاي فارسي شرقي (افغانستان و شبه قاره هند) معادل فارسي آن پُشتي انتخاب شده است.
هر جلد از دو بخش اصلي تشكيل ميشود كه به عربي "طَبْله" يا "دَفْتَه" ـ در مجموع بهصورت مثنّي، يعني دَفْتَين ـ ناميده ميشود. دَفْتَه روي و دفْتَه پُشت توسط پارهاي چرم يا پارچه ضخيم ـ كه عطف كتاب را تشكيل ميداده ـ بههم متصل ميشده است. براي برخي جلدها در سمت مقابل عطف، در دفته پشت، لبهاي هم تعبيه ميشده و اين لبه ـ كه در عربي لسان خوانده ميشود ـ تا ميخورده و مانند عطف، لبه مقابل عطف را ميپوشانيده و بر دفته روي منطبق ميگشته و به اين صورت، قسمت مقابل عطف نيز از عوارض بيروني محفوظ ميمانده است .
تاريخچه. تاريخ جلد كتاب بيگمان عمري همسان با خود كتاب دارد كه به صورت صفحههاي مرتب و متوالي فراهم ميآمده است. كهنترين نسخههاي مجلَّد روايت قبطي انجيل بوده كه طي شش قرن بعد از ميلاد در مصر تهيه شده است، بهطوري كه از قرار دادن چند لايه پاپيروس، دفتههاي جلد را ميساخته و بر روي آن چرم ميكشيده و دو دفته را با تسمههاي چرمي به هم ميبسته است . در جهان اسلام نيز، از نخستين سالهاي خلافت، جلد كتاب شناخته شده بوده است. از امام علي (ع) نقل شده است كه فرمود: ابوبكر اولُ مَن جَمَع القرآن بين اللوحين (. "لوحين" در اين روايت دقيقاً همان "دَفâتين" است كه دو طبله يا دو طرف جلد را نشان ميدهد. تفسيري هم كه از "صُحُف" و "مصْحَف" شده است و اولين واژه را صرفاً به اوراق و دومين كلمه را به كتابي كه اوراق آن پياپي و متوالي باشد تعبير كردهاند حاكي از آن است كه جلد كتاب در نخستين قرون تاريخ اسلام نيز شناختهشده بوده است.
در ايران اسلامي، بيگمان، فن جلدسازي پا به پاي ديگر زمينههاي كتابپردازي و نسخهآرايي پيش رفته است. ابن باديس در عمدهالكُتّاب از ابزار صحافان و جلدسازان خراسان ياد كرده كه خود نشان از رونق و شهرت فن تجليد خراسانيان در جهان اسلام در سده پنجم هجري دارد. رشيدالدين فضلالله همداني نيز كه جلدسازان ربع رشيدي را به ساختن جلدهاي استوار و محكم سفارش ميكند ، از اهميت و رواج صنعت جلدسازي در ايران حكايت دارد. با اين همه، امروزه از جلدهاي مجلِّدان ايراني كه پيش از سده 8 ق. ساخته و پرداخته شده باشد و چگونگي صنعت جلدسازي ايراني را نشان دهد چيز زيادي در دست نيست. آنچه مسلم مينمايد اين است كه در ميان جلدسازان ايراني، هم ساختن جلدهاي چوبي ـ كه دفتين آنها از چوب سرو ساخته ميشده ـ و جلدهاي چرمي معمول بوده است.
دو نمونه از جلدهاي بازمانده ايراني از نسخههاي قرآن، كه در نيمه نخست سده 8 ق. فراهم شده ، حاكي از آن است كه پيش از قرن 9 ق. جلدهاي مشهور به ضربي يا مشتهاي در ميان صحافان ايراني شناخته شده بوده است، اما رونق جلدسازي در كتابپردازي ايراني به قرن 9 ق. ميرسد. در اين دوره كه حرفهاي به نام مجِلّدي در مركز حكومت تيموريان ـ يعني هرات ـ مرسوم بوده و در عصر تيموري به آن توجه شده از رواج گسترده و وسيع صنعت صحافي خبر ميدهد. در كتابخانههاي شاهزادگان تيموري نيز جلدسازان ورزيدهاي چون قوامالدين تبريزي به كار جلدسازي مشغول بودهاند. وي از جمله صحافاني بود كه منبّتكاري را در جلدسازي ايراني وارد كرد . در همين دوره است كه جلدساز با همكاري نقاش به ساختن جلد اهتمام كرده و صنعت را با هنر در جلدسازي ايراني درآميخته و گونههاي هنري جلد را در حوزه صحافي پديد آوردهاند.
مشهورترين و متداولترين جلدهايي كه در عصر تيموري توسط جلدسازان ايراني فراهم ميشده عبارتند از :
1. جلد روغني، كه گونهاي بسيار زيبا از جلدهاي ايراني
است و، در ساختن آن جلدساز به همراه نقاش و مُذَهّب و گاه با همكاري خوشنويس مشاركت داشته است. براي ساختن اين گونه جلد، صحاف نخست دفتههاي جلد را ـ كه از چرم، تخته چوب نازك، پارچه نخي ضخيم، يا مقوا بوده است ـ به اندازه قطع كتاب فراهم ميآورده و روي و پشت هر دو دفته را گاهي بوم و گاهي مَرْغَش ميزده و بر روي بوم، متناسب با محتواي كتاب، نقاش به تذهيب و نقاشي ميپرداخته يا خطاط به نوشتن كتيبههاي متناظر در چهار طرف آن اهتمام ميكرده است. سپس چند بار روي آن را روغن كمان ميزدهاند تا لايهاي از اين روغن روي نقاشي يا تذهيب و يا كتيبههاي خط را بپوشاند.
2. جلد ضربي، كه، در آن، جلدساز نقوش روي دفتههاي جلد را به شيوه ضربي يا كوبيده تعبيه ميكرده است. طرز ساختن آن به اينگونه بوده كه ابتدا دو قطعه فلز برنجي را ـ كه اصطلاحاً يك جفت "نر" و "ماده" ناميده ميشده است ـ تهيه ميكرده و طرح نقشهاي مورد نظرش را با قلم مو و با مركب ساده يا الوان بر روي آنها ميكشيده، سپس قلمزن يا حكاك بوم برنج را با قلم و چكش خالي ميكرده است تا نقشهاي طراحي شده برجستگي پيدا كنند. آنگاه، جلدساز آن دو قطعه برنج را داغ ميكرده و آنها را با ضرب چكش روي چرمي، كه قبلاً براي كتاب مورد نظر بريده و در آب نم كرده، ميكوبيده است بهطوري كه نقش قالبهاي برنجي بر روي چرم منعكس ميشده و نقاش اين نقشها را با زر يا ورق طلا ميآراسته است. گفتني است كه شكل قالبهاي برنجي بهصورتهاي ترنج (كه در وسط جلد قرار ميگرفته)، سرترنج (كه متصل به ترنج در بالا و پايين ترنج قرار داده ميشده)، لَچَكي يا گوشه (كه در چهار كنج جلد قرار ميگرفته) و گاه قالبهايي بهشكل كتيبه (كه در ميان فاصله لچكيها قرار داشته) تعبيه ميگرديده است.
3. جلد مُعَرَّق، كه در عرف جلدسازان عهد تيموري همان جلد منبتكاري شده بوده آن را براي نخستين بار قوامالدين تبريزي براي جُنگ شاهزاده بايسنقر ميرزا ساخته است. در اين گونه جلد، چون صحاف با كنار هم نهادن رگههاي متعدد چرمهايي مانند تيماج، ساغري، و جز آن ـ كه داراي رنگهاي گوناگون بودهاند ـ جلد را ميساخته، به جلد معرق (رگْدار) شهرت يافته است. روش ساختن آن به اين گونه بوده است كه مذهّب، نخست، طرح نقشهاي مورد نظرش را بر روي چرم ميكشيده و سپس جلدساز با آلتي بُرنده به نام نقشبُر، بوم چرم را از نقشهاي طراحي شده جدا ميكرده و آنها را بر روي قطعه چرمي ديگر - كه غالباً داراي رنگ تيره و سوخته بوده ـ ميچسبانيده است، به آن گونه كه ميان قطعههاي منقّش جدا شده و قطعه چرم زمينه هيچگونه برجستگي و درزي ديده نميشده و مجموعه آنها مانند قطعه چرمي ساده و هموار مينموده است. اين گونه جلد از شاهكارهاي جلدسازي ايراني محسوب ميشده و پس از تيموريان در دوره صفويان نيز رواج داشته است.
در عصر صفوي، جلدهاي ضربي و روغني در اوج كمال ساخته ميشده است. بيشتر جلدسازان دوران صفوي نه تنها جلدساز بودهاند، بلكه با نقاشي، تذهيب، و ديگر هنرهاي كتابآرايي نيز آشنايي داشتهاند. ابوالمعصوم ميرزا ، صحاف مشهور آن عصر، خود مقّوا ساز و افشانگر بود . مولانا محسن جلدساز از آشنايان به فرهنگ و از "نديمان" كتابخانه شاه طهماسب صفوي بهشمار ميرفت. عدهاي از صحافان اين دوره مانند ميرحسين قزويني، قاسم بيك تبريزي، محمدزمان تبريزي، و ملاقاسم علي جلدهايي ساخته بودند كه شهرت آنان را از مرزهاي ايران عهد صفوي فراتر برده بود.
جلدهاي نفيس روغني، ضربي، معرق، و صدفكار، بيشتر براي نسخههايي تهيه ميشد كه خاص كتابخانههاي سلاطين و وزيران و ديگر اعيان عصر بود. اغلب نسخههاي متداول در مراكز آموزشي و نسخههاي مربوط به دانشمندان و اهل علم، بهصورت عادي، با جلد چرمي و احياناً با چرم و مقوا صحافي ميشد.
جلد روغني و ضربي پس از صفويه نيز توسط جلدسازان ايراني ساخته ميشد. در عصر افشاري، جلد روغني با زمينه مَرْغش رواج بيشتري داشت. در دوره قاجاريه، گونه ديگري از جلد روغني توسط يكي از روحانيان آن عصر به نام آقا ابوطالب مدرّس ساخته شد كه به جلدِ "ابريِ ابوطالبي" شهرت يافت. در اينگونه جلد روغني، كاغذ ابري بر روي مقوا كشيده ميشد و سپس روي كاغذ ابري نوعي تذهيب ـ كه به تذهيب شانهاي شهرت داشت ـ ترسيم، و سپس روي آن با روغن كمان پوشانده ميشد .
4. جلد پارچهاي، كه علاوه بر جلدهاي مذكور، در عصر قاجاريه گونههاي اين نوع جلد نيز رواج فراوان داشت. يك نوع آن را، كه به "جلد ترمهاي" شهرت يافت، با پارچه ترمه ميساختند و بيشتر كتب ادعيه و بياضهاي ادبي را در دوره قاجار با اين گونه جلد صحافي ميكردند.
5. جلد كاغذي، كه در عصر قاجار رواج يافت، از كاغذهاي ابري فرنگيساز و حتي كاغذهاي طوقي سيگار براي ساختن آن استفاده ميشد. در همين دوره بود كه محمدتقي صحافباشي به فرنگ رفت و روش جلدسازي فرنگي را فراگرفت و در ايران به ساختن جلدهايي اهتمام كرد كه به جلد فرنگي يا جلد فرنگيساز شهرت يافت.
در زمان چاپ كتاب سنگي، صحافي بهصورت فرنگيساز متداولتر شد، بهطوري كه اغلب كتابهاي چاپ سنگي را با مقوا، روكش كاغذي ـ كه بر روي آن نام كتاب چاپ ميشد و احياناً تصويري متناسب با محتواي كتاب داشت ـ و عطف پارچهاي (و گاه كاغذي) صحافي و بعضي را نيز با مقوا و روكش چرمي جلد ميكردند. با رواج چاپخانههاي نوين، جلد كتاب نيز به روش فرنگي، به دوگونه رواج عام يافت: يكي جلد شميزي كه به نام جلد نرم نيز شهرت يافته است و ديگري جلد مقوايي كه به نام جلد سخت ناميده ميشود. گاه هريك از اين جلدها داراي روكش هم هست، و آن پوششي كاغذي است كه بهمنظور محافظت جلد يا زيبايي آن بر روي جلد كشيده ميشود، و چون پهناي آن بلندتر از اندازه جلد است، داراي دو لبه برگردان است كه بهصورت تاخورده در داخل جلد و بدنه كتاب جاي ميگيرد.